اخرین رفیق
شب...
من..
تنهایی....
و سیاری که سر و ته روشن شد...
اخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم
کسی چسب زخم سراغ دارد؟؟؟
میخواهم برزخم های دلم چسب بزنم م
مثل کودکی هایم در انتظار خوب شدنش باشم...
یعنی خوب میشود رد پایت؟؟
تنها نشسته ام....چای مینوشم و بغض میکنم
هیچکس مرا به یاد نمی اورد
این همه ادم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی ارزوی یکی نبودم
برای ماهی
با سه ثانیه حافظه
تنگ و دریا یکیست
دست منو شما درد نکند
که دل تنگ ادم ها را
با یک عمر حافظه
توی تنگ می اندازیم
و برای ماهی ها دل میسوزانیم
من هرزه نیستم
اگر پشت شمشاد ها گذاشتم مرا ببوسی
خواستم بدانی
انقدر حس دوست داشتنت قوی بود
که از تمام اعتقاداتم گذشتم
و تو پشت سرم به همه گفتی
چقد هرزه بود تنش میخارید